الهه ی الهام
انجمن ادبی
« فقر» می خواهم بگویم فقر همه جا سر می کشد... فقر، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست... فقر، چیزی را« نداشتن» است، ولی آن چیز پول نیست...طلا و غذا نیست... فقر، همان گرد و خاکی است که بر کتاب های فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند... فقر، تیغه های برنده ی ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خُرد می کند... فقر، کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند... فقر، پوست موزی است که از پنجره ی یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود... فقر، همه جا سرک می کشد... فقر، شب را « بی غذا» سر کردن نیست... فقر، روز را « بی اندیشه» سر کردن است! نظرات شما عزیزان: دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:, :: 14:23 :: نويسنده : حسن سلمانی
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|